ترکمانان قراقویونلو (۷۸۰–۸۷۴ ق /۱۳۷۸–۱۴۶۹م) سلسلهای از حکمرانان ترکمن بودند که برای مدت نزدیک به یک سده بر مناطقی از غرب و شمال غربی ایران فرمانروایی کردند
قراقویونلو واژهای ترکی
(مرکب از: قره + قویون + لو) و به معنی صاحبان گوسفندهای سیاه است. این
واژه بسته به لهجه محلی گوینده، قره قویونلو یا قاراقویونلو هم تلفظ و
نوشته میشود.
نام قراقویونلوها نخستین بار در تاریخ در دوره قبل از سلسله صفویه مطرح گردیدهاست. قراقویونلوها که ترکمان بودند ابتدا دست نشاندگان سلسله مغولی جلایریها در تبریز و بغداد بودند. اما در سال ۱۳۷۵ (میلادی) قرا یوسف رهبر قراقویونلوها در پی شورشی علیه جلایریها استقلال خود را از جلایریها اعلام کرد و کنترل آذربایجان، موصل و بغداد را به دست گرفت. تیموریان در حوالی ۱۴۰۰ قرا یوسف را شکست داده و قرایوسف به مصر متواری شد. وی پس از مدتی و در ۱۴۰۶ با کمک حاکمان وقت مصر، مملوکها، دوباره کنترل تبریز را بدست آورد. دولت قراقویونلو در بخش مهمی از سرزمین ایران شامل خوزستان، کرمان، فارس و هرات حضور داشت. واپسین فرمانروای قرهقویونلو جهانشاه قراقویونلو نام داشت که اوزون حسن از دودمان آققویونلو او را شکست داد و وی را به همراه پسرش کشت.
مجسمهای از زمان قرهقویونلو
شیعه یا سنی بودن قراقویونلوها محل اختلاف است، با این وجود مسلم است که آنها سعی در برقراری تعادل میان پیروان این دو مذهب داشتهاند. مسجد کبود در تبریز از بناهای ساخته شده در دوران قراقویونلوها میباشد.
در حال حاضر تیرههایی به نام قراقویونلو یا قاراقویونلو در میان بازماندگان ایل شاهسون بغدادی در استانهای تهران، مرکزی، … و در حوالی استان فارس وجود دارند. بخشی از بازماندگان جهانشاه قراقویونلو حکومت قطب شاهیان را در هند برپا نمودند.
یکی از مشخص ترین بازماندگان اتحادیه قراقویونلو ، ایل بهارلو است که بخشی از آن در بهار و بخشی در فارس مستقر است ، در اسامی طوایف ایل بهارلو طایفه ای بنام بارانلو وجود دارد ، بارانلوها خانواده سلطنتی قراقویونلو را ساختند . پادشاهان قراقویونلو از خانواده قرامحمد برادر بایرام خوجه بودند و به بنی بهرلی نیز شهرت داشتند. علیشکر بیگ بهارلو سردار بزرگ قراقویونلو و برادر همسر جهانشاه قراقویونلو بود ، یک بخش از بازماندگان علیشکر بیگ به هند رفتند ، بیرام خان بهارلو و عبدالرحیم خان بهارلو بزرگان حکومت گورکانیان هند از اخلاف ایشان بودند ، یکی دیگر از نوادگان علیشکر بیگ ، موسی خان بهارلو است ، ایشان و بازماندگانش از اواخر دوره صفوی سرپرست بخشی از ایل بهارلو در فارس بودند.
در ساوه یکی طایفههای ایل شاهسون بغدادی میباشند و گفته میشود که در زمان نادرشاه به ایران انتقال داده شدهاند.
منبع یا منابعی که ارتباط این اقوام و گروهها را به قراقویونلوهای دوره قبل از صفویه ذکر کرده باشد در دسترس نیست. امااین فرضیه خیلی دور از حقیقت نیست. بهویژه که قراقویونلوها مدتی حاکمان بغداد نیز بودهاند.
منبع: ویکیپدیا
این نوشتار به نقل از دانشنامه ویکیپدیا بود و بهتر است علاقه مندان برای بررسی صحت تمامی موارد مکتوب در این نوشتار تحقیق و مطالعهی بیشتری نمایند.
آل جلایر، جلایریان، سلسلهٔ ایلکا یا ایلکانیان دودمانی مغول نژاد بودند که از ۷۴۰قمری (۱۳۳۵ میلادی) تا ۸۳۵قمری (۱۴۳۲ میلادی) بر بخشهایی از ایران و عراق امروزی (عراق عرب و عراق عجم) تسلط داشتند.
پس از مرگ ایلخان ابوسعید بهادرخان که به انقراض سلسله هولاکویی انجامید، شماری از شاهزادگان و مدعیان دیگر مغول درصدد تسلط بر امپراتوری ایلخانی یا بخشهایی از آن برآمدند و پیامد آن کشمکشهای پیوسته برای کسب قدرت بود که پارهای از آن به گونه حاکمیت آل جلایر (یا جلایریان) چهره نمود که قلمروشان به موازات بینالنهرین، آذربایجان و بعدها شروان دامن گسترانیده بود. این سلسله با قدرتیابی شیخ حسن بزرگ در بغداد به سال ۷۴۰ق/۱۳۴۰م آغاز شد. دوره اوج حکمرانی آل جلایر مقارن است با دوران حکومت شیخ اویس و با مرگش دوره زوال این سلسله آغاز میشود که مقارن است با حملات تیمور به ایران و بینالنهرین و اوجگیری ترکمانان قراقویونلو.
شیخ حسن بزرگ که در زمان ابوسعید به بالاترین منصب یعنی اولوس بیک و نایب مناب دست یافت در کشمکشهای پی در پی قدرت در اواخر حکومت مغولان شخصیت تأثیرگذاری از خود نشان داد.
ظاهراً هدف وی بیشتر بازسازی امپراتوری ایلخانی بوده تا براندازی آن. گفته
شده که وی هرگز لقبی به غیر از اولوس بیک به خود نبست و چند تن از از
خانان چنگیزی را نیز به رسمیت شناخت. فرزندش سلطان اویس که پس از وی به قدرت رسید، اولین کسی است که لقب سلطان بر خود نهاد. وی آذربایجان را متصرف شد. در کشمکشهای قدرت طلبی آل مظفر به نفع شاه محمود دخالت کرد و در نبرد موش قراقویونلوها را در هم شکست.
پس از مرگ سلطان اویس دوران زوال آل جلایر آغاز شد. پسرش حسین، تبریز را
به شاه شجاع از آل مظفر واگذار کرد، هر چند به زودی دوباره آن را تصرف کرد.
وی در رویارویی با ترکمانان قراقویونلو موفق بود اما با سرکشی برادرانش
شیخ علی، احمد و بایزید مواجه شد. در صفر ۷۸۴/ آوریل ۱۳۸۲
سلطان احمد تبریز را تصرف و سلطان حسین را به قتل رسانید. پس از آن شیخ
علی در بغداد و بایزید در سلطانیه قد علم کردند.
سلطان احمد برای سرکوب شیخ علی از دشمن بزرگ خاندانش یعنی قراقویونلوها کمک طلبید. سپس پیمانی بین دو برادر منعقد شد و آذربایجان، مغان و آران به سلطان احمد و عراق عجم به سلطان بایزید واگذار شد. همچنین مقرر شد که عراق عرب بین دو برادر تقسیم شود. این پیمان اما دوامی نداشت و احمد به زودی بغداد و بعدها سلطانیه را تصرف کرد. این زمان مصادف بود با آغاز حملات تیمور به ایران. تیمور به سال ۱۳۸۵ سلطانیه و در سال ۱۳۹۳ پس از شکست دادن آل مظفر بغداد را متصرف شد. سلطان احمد توانست بگریزد و کمی بعد دوباره به بغداد بازگشت و حکومتش را از سرگرفت. اما وقت موج سوم حملات تیمور آغاز شد، سلطان احمد را یارای مقاومت نبود. لاجرم بغداد در ۲۷ ذوالقعده ۸۰۳/ ۹ ژوئیه ۱۴۰۱ با یورش وحشتناکی تصرف شد، تیمور دستور قتلعام بیرحمانه مردم شهر را صادر کرد.
سلطان احمد به ممالیک پناه برد و مدتی به همراه قرایوسف قراقویونلو در قلعهای محبوس بود. پس از آزادی قرایوسف به تبریز رفت و سلطان احمد به بغداد برگشت تا اینکه قرایوسف وی را در جنگی شکست داد، اسیرش ساخت و سپس گردنش را زد. کمی بعد قراقویونلوها شاه ولد را شکست داده و بغداد را متصرف شدند. دیگر سلاطین آل جلایر به سلطنت خود در شوشتر و سپس حله ادامه دادند. آخرین سلطان جلایری، سلطان حسین دوم بود که پس از سقوط حله به دست قراقویونلوها کشته شد (۳ ربیعالاول ۸۳۵ ق/۹ نوامبر ۱۴۳۱م).
زبان دیوانی و نیز زبان ارتباط جمعی قلمرو آل جلایر، مانند دیگر قلمروهای منشعب شده از دولت ایلخانی، فارسی بود و سلاطین آل جلایر، نامههای خویش را به فارسی مینگاشتند و دارای ملک الشعرای پارسی سرا مانند سلمان ساوجی بودند و خود نیز به بهطور گسترده، به فارسی شعر میسرودند، چنانکه از سلطان احمد ایلکانی، دیوان شعری به شیوه سلمان و حافظ برجاماندهاست.
صفحهای از دیوان شعر سلطان احمد با مینیاتورهای جنید بغدادی، نمونهای شاخص از شعر عصر ایلکانی و نگارگری مکتب بغداد-تبریز. سلطان اویس جلایر و فرزندانش از جمله سلطان احمد در شاعری، شاگرد سلمان ساوجی بودند و در دیگر هنرها از قبیل خوشنویسی، نگارگری و موسیقی نیز صاحب فن بودند.
فارسی نگاری در حوزه آثار علمی که پیش از آن از دوره ایلخانی و با سقوط خلافت، آغاز و جایگزین عربی نگاری شده بود، با حمایتهای سلاطین جلایری، پیشرفت بسیار کرد و کتب منطق، فلسفه، تراجم، قصص، تصوف و مخصوصاً تاریخ، به فارسی نگاشته میشد. نیز به سبب حضور سپاهیان ترکزبان ایلکانی، زبان ترکی نیز در این دوره در عراق عرب رواج یافت.
آل جلایر در حوزه مذهبی گرایشهای شیعی بیچون و چرایی از خود نشان دادند، چنانکه از انتخاب نامهای علی، حسن و حسین هویداست. یک اشاره صریحتر در این زمینه میتواند وصیت شیخ حسن بزرگ باشد که در هنگام مرگ سفارش کرد تا در نجف اشرف به خاک سپرده شود. معالوصف توجیهی برای عدم وجود اشارات و قواعد شیعی بر روی مسکوکات آل جلایر وجود ندارد، مگر آنکه قبول کنیم گرایش سلاطین این سلسله به تشیع، ضرورتاً شکل نمایشی و گرایش اتباع آنان را به این مذهب را در پی نداشتهاست.
اسامی فرمانروایان این دودمان به این ترتیب هستند:
منبع: ویکیپدیا
این نوشتار به نقل از دانشنامه ویکیپدیا بود و بهتر است علاقه مندان برای بررسی صحت تمامی موارد مکتوب در این نوشتار تحقیق و مطالعهی بیشتری نمایند.
آل مظفر سلسلهای بود که در قرن هشتم هجری بیشتر بر جنوب ایران و گاه بر تمام ایران بزرگ بجز خراسان حکومت میکرد.
سرسلسله این دودمان سلطان مبارز الدین محمد بن شرف الدین مظفر - (؟ -۷۶۵)یا امیر مبارزالدّین محمد بود. اجداد او از اهالی سلامه از توابع شهرستان خواف بودند. پدر او که شرف الدین مظفر بن منصور میبدی نام داشت، نزد پادشاهان مغول به مراتب بالایی رسید. پس از مرگ پدر، امیر مبارزالدین محمد مورد توجه سلطان ابوسعید قرار گرفت و منصب پدر را به انضمام فرمانروایی یزد به دست آورد.
پس از ابوسعید که مغولها ضعیف شدند، امیر مبارزالدین به فکر استقلال و جهانگشایی افتاد. او در سال ۷۴۱ کرمان و در ۷۵۴ شیراز را به متصرفات خود افزود و ابواسحاق اینجو فرمانروای شیراز را کشت. حافظ در یکی از غزلهای مشهورش به سوگ ابو اسحاق میپردازد.
مبارزالدین به دلیل تندرویهایی که میکرد سرانجام به دست پسرانش شاه شجاع و شاه محمود و خواهرزاده و دامادش شاه سلطان اسیر و کور گردید و در سال ۷۶۵ از دنیا رفت. پس از او فرزندش شاه شجاع که بر خلاف پدرش تعصب مذهبی زیادی نداشت، به پادشاهی رسید.
پس از چند قرن تهاجم و اشغال ترکان و مغولان در ایران، سلطنت آل مظفر با ظهور امیر مبارزالدین محمد و استمرار به دست شاه شجاع، حکومتی ایرانی بود که با وفات شاه شجاع در سال ۷۸۶هجری قمری، اسیر جنگهای جانشینی شد و سپس با یورش تیمور، از میان رفت. مجاهدالدین سلطان زینالعابدین که وارث شاه شجاع بود و نمیخواست گماشتهٔ تیمور باشد، با آغاز تهاجم تیمور به ایران، شیراز را رها کرد و عازم غرب شد.
شاه منصور
او را در شوشتر از سلطنت عزل کرد و سپاه را به شیراز بازگرداند تا با
تیمور را مقابله کند، اما تیمور به ماوراءالنهر بازگشته بود. شاه منصور از
سال ۷۹۰ تا ۷۹۵ هجری برای یکدست کردن قدرت آل مظفر و جلب همکاری سلاطین ایلکانی، عثمانی
و دیگر کشورها علیه تیمور تلاش کرد و سرانجام در نبردی با تیمور، جان
باخت.
تیمور پس از این نبرد، شاهزادگان آل مظفر را جمع کرد و فرمان داد تا در قمشه آنان را کشتند و حتی اطفالی را که از آل مظفر در شهرها بودند، نیز توسط فرستادگان تیمور کشته شدند. برخی از مورخان نوشتهاند که چون شاهزادگان آل مظفر در نبردهای جانشینی، هر شهر و روستایی را عرصهٔ نبرد خویش ساخته بودند و رعایا از آنان آسیب بسیار میدیدند، پس تیمور برای رعایت رعایا، آل مظفر را قتلعام کرد.
مقبره شاه شجاع مظفری در شیراز
اما از سوی دیگر برخی را عقیده برآن است که رعایا از خود تیمور
آسیبهای بیشتر دیده بودند و تا سالها پس از آن نیز به یادگاران سلاطین
مظفری مهر بسیار داشتند و سبب قتلعام این خاندان تهور و بیباکی سلاطین
مظفری است و تیمور که خود سختی مبارزه با شاه منصور
را در نبردها چشیده بود، از تکرار چنین جنگی میهراسید.
دیدار تیمور با شاهزادگان آل مظفر، این هراس را تشدید کرد. نقل است که در ضیافتی، شاهزادگان مظفری را سه سه و چهار چهار بر یک قالی نشاندند و سفره انداختند. تیمور که به آنان مینگریست، ناگهان پرسید که آیا شما هیچگاه این گونه بر یک قالی نشستهاید؟ سلطان ابواسحاق پسر سلطان اویس مظفری و نوه شاه شجاع، پاسخ داد: «اگر ما یک بار بر یک قالی کنار هم مینشستیم، ترا کی در ایران، مدخل بود؟!» این سخن، بیم تیمور را بیشتر کرد و در همان مجلس هم حرکات سر و دست شاهزادگان را، اشاراتی برای هماهنگی قتلش تعبیر کرد، پس به سرعت از آن مجلس برخاست و تدبیر به قتلعام شاهزادگان آل مظفر کرد.
تأثیر آل مظفر را میتوان در ابعاد زیر بررسی کرد:
در حوزهٔ فعالیتهای عامالمنفعه و غیرانتفاعی، آل مظفر با برقرار کردن حقوق ماهیانه برای اهل دانش و دین و ادب و هنر، دستگیری از تهیدستان و ضعفا، ساختن ابنیهٔ عمومی و حفر کاریزها و وقف کردن موقوفهها برای رفاه رعایا تلاش بسیاری کردند. توجّه آنان به ساخت ابنیهٔ عمومی و عامالمنفعه بر هنر ایرانی و اسلامی نیز تأثیر گذاشت. یادگار شاخص این سلسله، مسجد جامع کرمان معروف به مسجد جامع مظفری است. مسجد جامع یزد که متعلق به عصر تیموری است، آغاز ساختش در عصر آل مظفر بودهاست.
رأفت این خاندان را در این نقل قول مشهور از شاه منصور میتوان یافت که خطاب به کارگزارانش در خصوص رعایت حال رعایا میگوید:
منبع: ویکیپدیا
این نوشتار به نقل از دانشنامه ویکیپدیا بود و بهتر است علاقه مندان برای بررسی صحت تمامی موارد مکتوب در این نوشتار تحقیق و مطالعهی بیشتری نمایند.
چوپانیان (آل چوپان) دودمانی بودند که طی سده هشتم (۷۳۸–۷۵۸ق) در قسمتی از ایران حکومت کردند.
این دودمان سلسلهای از امرا بود که پس از درگذشت ابوسعید بهادرخان آخرین ایلخان مغول در قسمتی از ایران حکومت کرد. مؤسس آن امیر شیخ حسن چوپانی پسر بزرگتر امیر تیمورتاش بن امیر چوپان سلدوز است و پس از او برادر کوچکترش امیر ملک اشرف چوپانی حکومت کرد. پادشاهان خاندان چوپانی منحصر به همین دو تن است.
شیخ حسن چوپانی اولین امیر چوپانی بود که بیشتر مورخان او را گرداننده حکومت و ابوسعید بهادرخان را بازیچه دست وی میخوانند. بعد از مرگ ابوسعید در ۱۳ ربیعالثانی ۷۳۶ هجری، ایلخانان رو به سقوط میرفتند و بر اثر همین اتفاقات، شیخ حسن از فرصت استفاده کرده و حکومتی در بخشی از ایران تشکیل داد. وی در ۷۴۴ هجری به دست زن و چند تن از کنیزانش کشته شد.
منبع: ویکیپدیا
این نوشتار به نقل از دانشنامه ویکیپدیا بود و بهتر است علاقه مندان برای بررسی صحت تمامی موارد مکتوب در این نوشتار تحقیق و مطالعهی بیشتری نمایند.
دولت غَزنَوی یا غزنویان (۹۷۵–۱۱۸۷ م) (۳۴۴ ه.ق - ۵۸۳ ه. ق) یک حکومت ایرانی ترک تبار و مسلمان در بخشی از شرق خاورمیانه و جنوب آسیای میانه بود. اما به عنوان مروج و ناشر اسلام مورد توجه و تأیید خلافت عباسی بود. شهرت این حکومت در جهان، بیشتر به خاطر فتوحاتی است که در هندوستان انجام دادهاست.
از آنجا که غزنویان نخستین پایههای شهریاری را در شهر غزنین آغاز نمودند به غزنویان نامدار شدند. بنیانگذار این دودمان سلطان محمود غزنوی بود. پدران او از خانات ترک بودند که در خراسان میزیستند نامآورترین شهریاران این دودمان سلطان محمود و پسرش سلطان مسعود بودند. پس از سلطان مسعود این دودمان رو به ناتوانی گذارد و چندی بستر حوزه فرمانروایاش به بخشهایی از هندوستان و افغانستان کنونی محدود شد. حکومت غزنویان هند از نظر هنردوستی و توجه به شاعران فارسیسرا از اهمیت بالایی برخوردار است.
دولت سامانی که حکومتی ضعیف بود و از سمت فرارود (ماوراءالنهر) نیز با حکومت مسلمان و ترکنژاد ایلکخانیان
درگیر جنگ بود به ناچار البتکین حاکم غزنین پذیرفت. البتکین تا پایان عمر
خود در شهر غزنین اقامت گزید اما دولتی که وی بنیاد نهاد پس از آن به علت
انتساب به شهر غزنین به حکومت غزنویان مشهور گشت.
یکی از نامدارترین جانشینان البتکین داماد وی سبکتکین
بود. سبکتکین با نشان دادن شایستگی خود به بزرگان ترک توانسته بود
پشتیبانی و اعتماد آنها را به خود جلب کند. همگام با این دگرگونیها در
غزنین، دولت سامانی به ضعیفترین زمان خود رسیده بود و دچار مشکلات پرشماری
بود. سبکتکین ضمن اعلام وفاداری به حکومت سامانی برای سرکوب سرداران یاغی خراسان
راهی آن دیار گردید و توانست اوضاع را تا اندازهای به نفع سامانیان آرام
کند. سامانیان نیز به پاسداشت این خدمت وی، نه تنها وی را در مسند حکومت
غزنین استوار کردند بلکه اداره خراسان را نیز به پسر وی محمود
واگذاردند و سلطان محمود نیز با سود جستن از امکانات این منطقه پهناور و
آباد توانست بر قدرت خویش بیفزاید. محمود پس از درگذشت پدر به حکومت غزنین
دست یافت.
در همین اوضاع و احوال ایلکخانیان به فرارود تاختند و با تصرف بخارا و پایتخت سامانیان و سرزمینهای جنوب آمودریا به عمر این دودمان پایان دادند و این باعث گردید سلطان محمود به استقلال کامل برسد. خلیفه عباسی نیز وی را مورد تأیید قرار داد. دوران سی و سه ساله حکومت محمود بیشتر به جنگ با دولتهای پیرامون و افزون کردن متصرفاتش گذشت. وی در بیشتر این نبردها پیروز میدان بود و علت نیز علاوه بر استفاده وی از سپاه کارآمد و مجهز که ویژه توجه خود سلطان محمود به امور نظامی بود، درگیریها و ضعف داخلی دولتهای پیرامون نیز افزون بر علت شد که وی راحتتر به پیروزی برسد. مثلاً سلسله آل بویه دچار تجزیه شده بود و دولت آل زیار در محدوده گرگان حاکمیت ضعیفی داشت. بازماندگان صفاریان نیز در سیستان دچار اختلافات خانوادگی بودند و هندوستان نیز در شرق باوجود ثروت انبوهش دارای یک وحدت ی نبود.
این حملات مداوم سپاه غزنویان به هند باعث شد که اسلام در آن شبه قاره گسترش یابد و همچنین باعث گشت قدرت دفاعی این کشور به علت حملات پی در پی رو به زوال گذارد و راه برای حملات بعدی غزنویان باز شود.
یکی از بزرگترین فتوحات سلطان محمود در هند فتح سومنات∗ بود که بزرگترین و مهمترین بت هندوستان بود و طولش به پنج متر بالغ میشد. هندوان دسته دسته به زیارت این بت میرفتند و صدها برهمن نیز به دعای وی مشغول بودند. این بت آنچنان برای هندوان با ارزش بود که حتی معتقد بودند دریا نیز وی را میپرستد و جزر و مد را نشانهٔ همین پرستش میدانستند. جواهرات فراوانی نذر این بت میشد و حتی صدها روستا وقف این بت بود.
تا قبل از اینکه غزنویان به سومنات حمله کنند، برهمنان هندو برای توجیه بیقدرتی بتهایی که به دست سپاه غزنویان نابود میشد میگفتند که این بتان مورد قهر سومنات هستند. هنگامی که سپاه ۳۰ هزار نفری ترکان غزنویان به قصد سومنات حرکت کردند هندوان به پای سومنات افتادند که جلوی سپاه محمود را بگیرد اما سومنات برای جلوگیری از نابودی خود نیز توانایی کاری را نداشت ٬و بدستور محمود نابود شد و ثروت معبد نیز به غنیمت گرفته شد.
بعد از مرگ محمود برای به حکومت رسیدن میان دو پسرش یعنی محمد و مسعود اختلاف بوجود آمد و بعد از کشمکشهایی مسعود توانست پیروز شود و به حکومت برسد اما چون حس میکرد کارگزاران پدرش با به حکومت رسیدن وی مشکل دارند، در صدد کنار گذاشتن آنها برآمد. در این زمان کارگزاران دستگاه غزنوی به دو دسته تقسیم شده بودند یک دسته پدریان یعنی طرفداران سلطان محمود و دیگران پسریان که هواداران مسعود بودند.
از جمله پدریانی که سخت مورد غضب سلطان مسعود قرار گرفت ابو علی میکال معروف به حسنک وزیر بود که چون از موقعیت اجتماعی بالایی برخوردار بود به ناچار برای از سر راه برداشتن وی، او را به انحراف مذهبی متهم نمود که شرح آن در تاریخ بیهقی آمدهاست؛ و سپس وی را دار زد و اموالش را مصادره نمود. این اقدام وی ضربه مهلکی بر پیکره دودمان غزنویان وارد کرد؛ زیرا وی با این کار هم خود را از داشتن کارگزاران مجرب محروم ساخت و هم وجه خود را در میان مردم که میدانستند علت اصلی بر دار کردن حسنک چیست، خراب نمود.
مسعود غزنوی نیز مانند نیاکان خود حمله به هند را در سرلوحه کارهایش
قرار داد اما دیگر از آن ثروتهای افسانهای هند خبری نبود و در نتیجه بار
سنگین هزینهها بر دوش مردمی نهاده شد که مجبور بودند مالیات بپردازند و
این خود باعث نیتی مردم به ویژه مردم خراسان شد؛ و در نتیجه توجه بیش
از اندازه مسعود به هند وی از تحرکات سلجوقیان در خراسان غافل ماند. پس از مرگ مسعود فرمانروایی غزنویان به قسمتی از غرب هند به مرکزیت لاهور محدود گشت؛ و در نهایت در سده ششم هجری غوریان، آخرین بقایای غزنویان (خسروملک) را نیز از بین بردند.
این نوشتار به نقل از دانشنامه ویکیپدیا بود و بهتر است علاقه مندان برای بررسی صحت تمامی موارد مکتوب در این نوشتار تحقیق و مطالعهی بیشتری نمایند.
درباره این سایت